سانلي جانسانلي جان، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره
اليسا جاناليسا جان، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

سانلی و الیسا

سانلي و اليسا

  سانلي و اليسا مشغول تماشاي كارتون دختر توت فرنگي... براي اليسا هيچ جايي بهتر از نشستن در بغل سانلي نيست. ببينين اليسا چه لم داده نشسته بغل سانلي... اينجا هم من اليسا رو برگردوندم اين طرف تا عكس بگيرم،اخم كرده كه چرا نميزارم كارتون ببينه.   دوستون دارم فرشته هاي زيبايم...   ...
12 دی 1392

عكسهاي سه ماهگي الي جونم...

  پريروز اليساجونم يه كوچولو سرماخورده بود برديمش دكتر و خداروشكر الان خيلي بهتره و بعضي وقتا سرفه ميكنه.خداجونم خودت مواظب كوچولوهامون باش تا مريض نشن و هميشه سلامت باشن...الهي آمين... عسل مامان،اين روزها خيلي شيرين تر شدي و همش ميخندي قربونت برم عروسكم چقدر تو نانازي... فدات بشم پرنسس كوچولوي من ...   ...
12 دی 1392

كيك شب ژانويه سانلي جونم...

  پریروز با سانلی جونم به مناسبت شب ژانویه و آغاز سال ٢٠١٤میلادی کیک فنجانی پختیم که خیلی خوشمزه شده بود.البته زحمت درست کردن کیک با سانلی بود و من فقط به ترتیب مواد رو میدادم و سانلی هم با ذوق هم میزد آخر سر هم من مواد کیک رو توی فنجان ها ریختم و گذاشتم پخته شد. بابایی هم خونه نبود رفته بود فوتبال و اليسا جون هم در خواب ناز بود براي همين من و سانلی دوتايي كيك رو نوش جان کردیم اينم عكسهاي سانلي جونم با كيك   ...
12 دی 1392

اليسا سه ماهه شد...

  اليسا جونم سه ماهگيت مبارك...   خانم كوچولوي ما اليسا توي اين سه ماه خداروشكر خيلي دختر خوب و آرومي بود و نسبت به بچه هاي همسن خودش اذيتم نكرده.اين روزهاخنديدنش زيادشده و تا بهش نگاه ميكني ميخنده و همينطور دستاش رو خيلي ميخوره و آب دهنش هم زياد شده كه فكر كنم مربوط به دندوناش باشه كه چند ماه بعد درمياره.البته همش شكم و كمرش رو بالا ميندازه تا بغلش كنيم و دوست داره يا نشسته و يا ايستاده نگهش داريم و اگه در حالت خوابيده نگهش داريم گريش ميره هوا... خدايا به خاطر هديه هاي بيكرانت سانلي و اليسا سپاسگزارم خودت هميشه نگهدارشان باش.الهي آمين...   ...
9 دی 1392

محمدرضا اونجا چيكار ميكني هاااااااااا

      محمدرضا اونجا چيكار ميكني هااااااااااااااا    اينم از خواهر زاده فرصت طلب ما محمدرضاجون كه ساعت 5 صبح رفته سروقت  دختراي من هههههههه   عكس ها خودش كاملا" گوياست.......   اينجا محمدرضا يواشكي ميره پيش اليسا   مامانش صداش ميزنه و محمدرضا برميگرده نگاه ميكنه   بي اعتنا به مادرش دوباره به كارش ادامه ميده     واينم آخرش...الهي فدات شم عزيزدلم چه بانمك لبخند ميزني     نه هنوز دست بردار نيست و دوباره برگشته رفته اونطرف اليسا   مونده بين سانلي و اليسا كدومش رو انتخاب كنه &nbs...
9 دی 1392

عکسهای تولد محمدرضاجون...

  کیک باب اسفنجی محمدرضا جون... محمدرضا همش کلاه ایلیا رو از سرش برمیداشت سانلی و محمدرضا در میان بادکنک ها عاشق این عکستم خاله،فدات شم عزيزم سانلی جون و ایلیاجون(پسردایی) اینم فرشته های من اینم خانم کوچولوی من الیسا که چند وقتیه همش دستاش رو میخوره... محمدرضا جونم ایشالا تولد١٢٠سالگیت رو جشن بگیری.   ...
8 دی 1392

اليسا در 75روزگيش...

  اليساجون در 75 روزگيش... خانمي شما كي ميخواي مو در بياري؟ البته اليسا قسمت پشت سرش موهاش زياده جلوي سرش مو نداره... چرا وقتي ني ني هاي من به دنيا ميان موي كمي دارن   ...
8 دی 1392

اليساي شب نشين...

  ساعت 2 نصف شب اليسا كاملا"بيدار و شارژ و سانلي در خواب شيرين... البته اخمش هم به خاطر تاريكيه چون اصلا"تاريكي رو دوست نداره. اليسا جونم شما كلا"شب نشين هستي و ركورد بيداري و شب زنده داري رو تا ساعت 7صبح زدي عزيزم. يكبار هم ركورد شب نشينيت رو از ساعت 11شب تا 7 عصر روز بعد(روزي كه مامان جون رفته بود چشمش رو عمل كنه) زدي خانمي...   ...
8 دی 1392