سانلي جانسانلي جان، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
اليسا جاناليسا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

سانلی و الیسا

كودكي سانلي...

    این روزها وقتی به الیسا نگاه میکنم یه لحظه فکر میکنم که سانلیه و حتی ناخودآگاه بهش میگم سانی جونم و دوران کودکی سانلی میاد جلوی چشمام  و دلم برای اون زمانهایی که سانلی کوچیک بود تنگ میشه برای اون زمانهایی که دو سه ماهه بود و سرش رو بلند میکرد تا به اطرافش نگاه کنه،به اون  غلتیدناش و چهاردست و پا رفتناش،برای اولین بار راه رفتنش که چه ذوقی داشت و وقتی یک قدم بر میداشت میخندید و نمیتونست تعادلش رو حفظ کنه و به صورت نشسته میافتاد روی زمین.وای که چقدر زود گذشت و دلم برای اون روزها خیلی تنگ شده.سانلی جونم هرچقدر هم که بزرگ بشی برای من همون سانلی کوچولویی هستی که بهم میگفت اینازی(اسمم رو اینجوری میگفت)و هم...
10 آذر 1392

سانلي پرنسس من...

    عكسهاي پرنسسم با بلوز بافت خوشگلي كه خاله فرشته مهربون زحمت كشيدن براي تولد سانلي جون هديه دادن. فرشته جونم دستت درد نكنه خيلي بلوز خوشگليه و رنگش هم كه حرف نداره.سانلي كه از اين بافت خيلي خوشش اومده و يكسره تو تنشه.  پرنسسم توي همه اين عكس ها مثل هميشه خودش ژست گرفته. سانلي جونم عاشق اين عكستم پرنسسم...   و يك عكس هم كه به درخواست سانلي از پرنسس كوچكم اليسا گرفتم.   فداي پرنسس هاي خوشگلم بشم. خدايا ممنونم كه منو لايق داشتن اين فرشته هاي پاك و معصوم كردي.خدايا شكرگزارم.   ...
3 آذر 1392

سانلي و محمدرضا

  هفته پيش مامان جون و خال مهناز و خاله فرشته ومحمدرضا كوچولو اومده بودن خونه ما و مامان جون زحمت كشيدن اين سه وروجك رو بردن حموم.سانلي هم وقتي با مامان جون ميره حموم كلي آب بازي ميكنه و ماهي ميگيره و دوست داره هميشخه با مامان جون بره حموم. اين عكسها رو بعد از حموم رفتن بچه ها گرفتم. موهاي محمدرضاجون خيلي خوشمل شدن...        اليسا در 50 روزگيش...       ...
3 آذر 1392

اليسادر45روزگي

 عكسهاي اليسا جونم در 45روزگيش مثل كودكي سانلي اليسا هم پستونكش رو خودش با دستش  ميگيره.                 فدات بشم اليسا جونم.   ...
3 آذر 1392

عكسهاي عاشورا

  روز عاشورا هوا خيلي خوب بود و براي همين به اتفاق آقاي همسر رفتيم ميدان عالي قاپو براي ديدن دسته هاي عزاداري. روز قبلش هم ما و خاله فرشته براي اين كوچولوهامون بيسكويت نذري گرفته بوديم كه اونا رو هم روز عاشورا برداشتيم تا سانلي پخش كنه.       سانلي جونم با اين لباس سبز خيلي ماه شده بود و از كنار هر كس كه رد ميشديم از سانلي خوششون مي اومد و كلي ازش تعريف ميكردن و ميگفتن چه دختر نازيه. ايشالا امام حسين(ع) نگهدار دختراي ما و همه ني نيها باشه.   ...
3 آذر 1392

عکسهای تاسوعا...

  در روز تاسوعا هوا خیلی سرد بود و برای همین بیرون نرفتیم و خونه مامان جون اینا بودیم و من از این سه فرشته مهربون عکس گرفتم.البته غروب بابایی و سانلی جون برای دیدن دسته رفتن و من و خاله فرشته و مامان جون و محمدرضا و الیسا خونه بودیم.                   محمدرضا جونم قبول باشه عزیزدلم...   ...
3 آذر 1392

یاامام حسین(ع)

    ماه اشک های بی اختیار، ماه غمبار اسیران، ماه فریادهای خونین و ماه طنین، مؤید صحرای عشق، بر شما عاشوراییان تسلیت باد     یا ابوالفضل :   آموخته ایم از تو وفاداری را خون تو نوشت معنی یاری را   ای کاش که آب کربلا می آموخت آن روز زچشمت آبرو داری را …     ...
25 آبان 1392

پرنسسم تولدت مبرک...

    امروز به تو فکر میکنم به زمانی که چشم گشودی و آغوش زمان ضربان قلبش را با تو یکی نمود دنیایم با تو آغاز شد... پرنسسم تولدت مبارک     دنیا صدای کودکی را شنید که امرور تنها بهانه برای خندیدن من است... امروز را با هم لبخند میزنیم... گل یاسمینم تولدت مبارک     هر انسان لبخندی از خداست و تو زیباترین لبخند خدایی...     سانلی نازنینم شکفتن هیچ گلی زیباتر از لبخند تو نیست. عروسکم تولدت مبارک   سانلی عزیزم چه خوب شد که اومدی و چه خوب شد که تمام زندگی من شدی خیلی دوستت دارم و بهترین آهنگ زندگیم تپش قلب توست و ...
21 آبان 1392

چله الیسا جونم...

  روز یکشنیه ١٩آبان چله الیسا کوچولو بود.اونروز هم برای کچاب بردیمش بهداشت که خدارو شکر رشدش خوب بود و مشکلی نداشت. بعد از ظهر هم رفتیم خونه مامان جون اینا و اونجا برای سانلی جونم کیک پختم و با محمدرضا کوچولو تولد گرفتیم.قرار بود چند روز پیش برای سانلی کیک تولد بگیرم ولی چون این روزها با الیسا اصلا" وقت نمیکنم به هیچ کاری برسم یه وقت دیدم دیگه ماه محرم شده و دیگه نشد و برای همین با یه کیک خونگی و به اتفاق محمدرضا کوچولو براش تولد گرفتیم.   اینم عکسهای چهل روزگی الیسا و تولد سانلی جونم...                 &nb...
21 آبان 1392

الیسادر38روزگی...

  عکسهای الیسا جون در٣٨روزگیش...   الیسا مشغول تماشای تلویزیون...     سانلی جونم فدات بشم که چه  قشنگ خواهرت رو بغل گرفتی...   دختر اخموی ما...       سانلی جونم فدای خنده های خوشگلت بشم که از بغل کردن الیسا ذوق کردی...       الیسا هم در آغوش خواهرش خوشحاله و آروم میگیره...           الیسا جون وقتی که میخواد استارت گریه رو بزنه این شکلی میشه...   فدای دخترای نازنینم بشم.     ...
18 آبان 1392