سانلي جانسانلي جان، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره
اليسا جاناليسا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

سانلی و الیسا

دختر كه داشته باشي........

    دختر که داشته باشی،   با خود تصور می کنی    پیچ و تاب شانه را در نرمی موهای طلایی اش    -وقتی کمی بلند تر شوند-    و کیف عالم را می بری    از انعکاس تصویر خرگوشی بستنشان             دختر که داشته باشی،  خیال می کشاندت به بعد از ظهر گرم روز تابستانی  که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده  به گوش انداخته اید  -همان هایی که هر که بیاویزدشان از شادی لبریز می شود  و خنده ی از ته دل امانش را ...
20 بهمن 1392

چهارماهگي پرنسس كوچولوي ما

    پرنسس كوچولوي من اليساجونم چهار ماهگيت مبارك. اليسا جونم خيلي شيطون شدي و همش صداهاي بلند در مياري و با صداي بلند ميخندي و اطرافيان نزديك رو قشنگ ميشناسي و دوست داري بشيني و در حالت خوابيده داد ميزني كه زود بلندت كنيم و سانلي رو بيشتر از ما دوست داري و با ديدنش خنده از لبات نميره.موهاي سرت هم ريخته و كچل تر شدي ولي كم كم از قسمتهاي جلوي سرت موهات دارن در ميان.در ضمن اسباب بازي رو هم قشنگ توي دستات ميگيري و ميخوريش و هر چيزي كه دم دستت باشه ميخوري و اگه هم چيزي پيدا نكردي دستات رو ميخوري. فرشته كوچولوي من اليسا ايشالا 120ساله بشي. اليساجونم فدات بشم عزيز دلم ...
9 بهمن 1392

سانلي و كيك تولد خودمون پز...

  این کیک رو به سفارش و کمک سانلی جون برای تولدم پختیم. سانلی کیک و شیرینی قنادی ها رو دوست نداره و اصلا"نمیخوره و کیک خونگی رو دوست داره و میگه مامان هر روز برام کیک بپز و منم تا فرصت میکنم براش میپزم البته خود سانلي جون هم خیلی کمک میکنه. اینم عکسهای پرنسسم سانلی جان با ژست های زیبا در كنار كيك تولدخودمون پز...   بیست و هشت تا شمع نداشتیم و برای همین به همون یه دونه اکتفا کردیم فدات بشم سانلی مهربونم... فرشته های نازنین من دوستون دارم...   عروسکم الیسا فدات شم چقدر تو ناناسی... فدای خنده هات بشم نی نی خوشگلم... خدایا به...
7 بهمن 1392

لباس خوشگل اليسا

  دوسه هفته پيش دوست خوبم سميرا جون با بچه هاي گلش عطاجون و مهتا جون اومده بودن خونه ما و سانلي هم خيلي خوشحال بود و با عطا و مهتا بازي ميكرد.دو سه ماهي ميشد كه نديده بودمشون و از ديدنشون خيلي خوشحال شدم مخصوصا" مهتا كوچولو كه خيلي شيرينتر و نازتر شده بود.خاله سميرا زحمت كشيده بودن براي اليسا جون سوشرت شلوار هديه آورده بود كه خيلي خوشگله و دستش درد نكنه. اينم عكس اليسا با سوشرت شلواري كه خاله سميرا براش زحمت كشيده آورده البته اين لباس خوشگل يه بلوز شيري رنگ خوشگل هم داره كه اندازش كمي بزرگ بود تنش نكردم هنوز خاله سميراي مهربون دستت درد نكنه واقعا"خيلي لباس خوشگل و قشنگيه ...
26 دی 1392

محمدرضاجونم با پستونك جديدش...

  نميدونم محمدرضا جون اين چندصدمين پستونكيه كه برات خريدن همشون هم يكي از يكي قشنگتر ولي منكه عاشق اين پستونكت شدم وچندتا عكس ازت گرفتم. اينجامحمدرضا پستونكش رو انداخته بيرون   پستونكش رو برداشتم گذاشتم دهنش و داره ميخوره دستاش رو به طرف من دراز ميكنه تا دوربين رو بگيره پستونكش رو از دهنش برميداره و باهاش بازي ميكنه دوباره من پستونكش رو گذاشتم دهنش البته هميشه بيشتر از چند ثانيه پستونك نميخوره و همش توي دستش باهاش بازي ميكنه   اينجا هم پستونك به دهن ميخنده.عاشق اين عكستم گلم... واي ماشالا چه ناز ميخندي خاله،قربونت برم... بادستش پستونك بيچاره ...
26 دی 1392

بازم محمدرضا...

  بازم محمدرضا و بازم خلاقيت ههههههه   محمدرضا ميبينم كه بازم رفتي بالا سر دختر من البته توي بغل سانلي نشسته و به اليسا نگاه ميكنه تا صداش كردم كه خاله چيكار ميكني اينجوري گفت بب يعني ببه(ني ني).ديگه چي بگم محمدرضاي عزيزم كه هر روز بيش از پيش شيرينتر و نازتر ميشي فدات شم عزيزدلم اينم عكس خلاقيت عزيزدلم محمدرضاكوچولو... البته نا گفته نماند كه اليسا هم چشم از محمدرضا برنميداره   ...
26 دی 1392

اليسا و شير خشك

  بعضي وقتا به صورت كمكي به اليساجون شير خشك ميدم و سانلي هم خيلي دوست داره كه اليسا با شيشه شير ،شير بخوره و براي همين موقع شيرخشك دادن به اليسا كمك ميكنه اينم عكس فرشته هايم موقع شير خشك خوردن اليسا... اليسا وقتي دوربين رو ميبينه از تعجب چشماش رو اينطوري بزرگ باز ميكنه ...    سانلي هم خوشحاله از اينكه به خواهرش شير خشك ميده...   فداي فرشته هاي خوشگلم بشم...   ...
26 دی 1392

اليساجون دستت رونخور...

  دو هفته اي ميشه كه اليساجون شروع كرده به خوردن دستاش البته با صداي بلند هم آواز ميخونه و هم دستاش رو ميخوره اينم به نمونه از كاراش ههههههههه اينجا اليساجون خيلي آروم نگاه ميكنه ... دوتا دستاش رو ميبره بالا و بهم قفل ميكنه ... و اينم نتيجه كار كه دستش رو ميبره دهنش و ميخوره و از اين كارش خيلي خوشحاله... قربونت برم عروسك كوچولوي من   ...
26 دی 1392