سانلي جانسانلي جان، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
اليسا جاناليسا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

سانلی و الیسا

موفق شدم به الیسا پستونک بدم...

     بالاخره امروز موفق شدم به الیسا جون پستونک بدم چون اصلا"نمیخورد ولی امروز با هزار زحمت هم که شده بهش پستونک دادم و اونم مثل یه بچه خوب دید که چاره ای نداره و خورد.منم الان خیلی خوشحالم. یه همچین مادریم من     علت اینکه میخوام پستونک بخوره اینه که  وقتی بیداره بیقراری میکنه و دوست داره همش شیر بخوره و وقتی هم که شیر رو زیاد میخوره بعد از یه مدت کم همشو بالا میاره و مجبورم بهش پستونک بدم تا سرش گرم بشه و هر دو ساعت یه بار شیر بخوره.     ولی خداییش نی نی با پستونک خیلی خوشگل میشه و منم که دوستدار نی نی پستونک خورم  ...
10 آبان 1392

الیسای ما یک ماهه شد...

    الیسای ما یک ماهه شد هوراااااااااااااااا الیسا جونم یک ماهگیت مبارک باشه گلم. الیسا جون توی این یک ماه خیلی دختر آروم و ساکتی بود و اصلا"گریه و جیغ راه نمینداخت و بعضی وقتها شبها بیدار بود و دوست داشت یکی هم با اون بیدار باشه که در غیر اینصورت کمی گریه میکردو در کل الیسای ما خیلی خانومه و سانلی هم که بیشتر از ما دوستش داره و بهش آبجیم میگه.     الیسا جونم ایشالا که روزها زودتر توام با سلامتی بگذره و شما شروع به خندیدن بکنی و شیرین تر بشی که سانلی جون خیلی منتظره اونروزه و خیلی دوست داره.     ...
10 آبان 1392

سلام بر آبان ماه...

  سلام بر آبان ماه   سلام بر زيباترين فصل زندگيم پاييز و سلام بر زيباترين ماه زندگيم آبان ماه و سلام بر پرنسس زيبايم سانلي جان.آبان ماه،ماهيست كه در آن خداي مهربون  نعمتش رو بر من و همسر عزيزم تموم كرد و پاكترين و زيباترين فرشته رو براي ما فرستاد و با ورودش زندگيمون قشنگتر شد و اون فرشته كسي نبود جز فرشته پاك و نازنينم سانلي جان كه با اومدنش بركت و مهربوني و صميميت رو به زندگيمون ارمغان آورد و با دستان كوچكش آهنگ زندگي ما را به صدا در آورد و من و همسري به خاطر گل وجود سانلي نازمان در زندگيمون خداي مهربون رو هزاران بار شكر ميكنيم و به خاطر داشتن دختراي پاييزيمون به خودمون مي باليم.   &nb...
4 آبان 1392

عكسهاي اين بيست و سه روز...

   در اين پست عكسهاي اليسا و سانلي جونم رو كه توي اين 23 روز گرفتم رو ميزارم.     اليسا كوچولو در سه روزگي     سانلي و اليسا     اليساجون در شش روزگي     سانلي جون و اليسا در شش روزگيش(يدي گئجه)       اليسا و بابايي         آقاجون در شب روز هفتم (يدي گئجه)كه داره اسم اليسا جون رو ميزاره     اليسا خانم در هشت روزگيش         اليسا در بيست روزگيش   اين چهار تا عكس آخر رو هم امروز از اليسا جون گرفتم كه بيست و سه ر...
1 آبان 1392

جلسه اوليا و مربيان مدرسه سانلي

    روز يكشنبه 21مهرماه از مدرسه سانلي جونم براي شركت در جلسه اوليا و مربيان دعوت بودم و چون بعد از زايمانم يك هفته خونه مامانم مونده بوديم اليسا پيش مامانم موند و من ساعت 10:30 رفتم مدرسه سانلي جونم.همينكه وارد مدرسه شدم ديدم سانلي با همكلاسيهاش نشستن توي سالن و دارن ميوه ميخورن.سانلي هم تا منو ديد گفت مامان برو توي كلاس ما همه مامانا اونجا هستن.منم رفتم و بعد از سلام و احوالپرسي با معلم نشستم و توي جلسه معلم سانلي در مورد نظافت شخصي بچه ها و نحوه آموزش شعرها و سوره ها و كلمات در خونه با ما صحبت كرد و گفت كه براي سه شنبه كه روز عرفه هست براي بچه ها چادر بدوزيم چون قرار بود براشون جشن عيد قربان بگيرن.عكس همه...
30 مهر 1392

عکسهای الیسا...

    الیسا جونم به زندگیمون خوش اومدی.       الیسا در ساعاتی بعد از تولدش در بیمارستان       الیساجونم در دو روزگی           عزیز دلم فدات بشم که با وجود نازنینت ما و سانلی جونم رو شاد کردی.     ...
30 مهر 1392