صبح روز تاسوعارفتیم خونه ی عمه جون سانلی چون صبحانه نذری داشتندوازآنجاهم رفتیم کیک نذری سانلی گلموخریدیم واومدیم خونه مامان جون وبابایی هم رفت تادوستش رو که از تهرون اومده بودرو ببینه .خاله فرشته هم ساندویچ خریده بود که اونرو هم نوش جان کردیم وساعت ٤به اتفاق مامان جون وخاله فرشته رفتیم جلوی مسجدحضرت رقیه وکیک نذری توروپخش کردیم وبهمن دایی اینا رو هم اونجادیدیم که داشتن شیرکاکائو پخش میکردنسپس ازاوناخداحافظی کردیم ورفتیم تا دسته های عزاداری رو ببینیم.البته آنقدر شلوغ بودکه درچهارراه ایستادیم ومثل همیشه دسته های شهرمون اردبیل بی نظیربودن.سانلی جان تو هم که از بغلم پایین نمی اومدی ومیگفتی میخوام بغلت باشم تاهمه جاروخوب ببینم والبته مامان ...