سانلي جانسانلي جان، تا این لحظه: 16 سال و 6 ماه سن داره
اليسا جاناليسا جان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

سانلی و الیسا

خاطرات نوروز 91 و سفر به اصفهان

1391/1/18 3:44
نویسنده : مامان الناز
2,336 بازدید
اشتراک گذاری

 

شکلک های محدثه 

روز اول فروردين لحظه تحويل سال من و بابايي بيدار شديم ولي سانلي جون خوش خواب رو هر چقدر صداش كرديم بيدار نشد.ساعت 11صبح رفتيم خونه مامان بابايي و عمه ها هم اونجا بودن و ديديمشون و عيد رو تبريك گفتيم.از اونجا هم اومديم خونه مامان جون اينا و نهار رو هم اونجا خورديم و بعد از ظهر ميخواستيم بريم عيد ديدني كه خونه مامان جون اينا همش مهمون اومد و ما هم از مهمونا پذيرايي كرديم و بعد از شام هم ميخواستيم بريم خونه دايي من كه بازم مهمون اومد و نتونستيم بريم.قرار بود روز اول بريم مسافرت ولي چون وسايل آماده نكرده بوديم قرار شد روز دوم بريم.روز دوم ما و مامان جون ساعت دو و نيم به طرف اصفهان حركت كرديم و شب رو در فومن مونديم و فرداش دوباره صبح حركت كرديم و شب رسيديم اصفهان.روز چهارم رفتيم عالي قاپو و انقدر مسافر اومده بود اصفهان كه دو سه ساعت تو ترافيك ميمونديم و تو عالي قاپو هم سانلي ميخواست سار درشكه بشه كه ديديم تا فرداصبح بايد صف وايستيم.رفتيم بستني بخريم كه با يه نيم ساعتي طول كشيد تا نوبتمون بشه.بابايي هم از ترافيك و شلوغي خسته شده بود و گفت نميخوام هيج جا برم.من و مامان جون چندبار اومده بوديم اصفهان ولي سانلي جونم و بابايي اولين بارشون بود.روز پنجم هم رفتيم سي و سه پل و نهار روهم كه مامان جون زحمت كشيده بود و پخته بود رو تو ماشين خورديم و رفتيم بازار و كمي خريد كرديم و براي سانلي جون دوتا تيشرت خوشگل و يه شلوارك و يه كتوني و گز و پولكي هم سوغاتي خريديم.هواي اصفهان خيلي خوب بود و سانلي هم خيلي خوشش اومده بود و همش ميگفت اينجا هوا گرمه منو ببرين پارك.ميخواستيم از اصفهان هم به شيراز بريم كه ديديم همه ميگن اصفهان صد رحمت به شيراز و شلوغي و ترافيك شيراز دو برابره اصفهانه كه ما ديگه نرفتيم آخه بابايي بيشتر از خسته شده بود و گفت اگه موافقين برگرديم و من و مامان جون هم كه از خدامون بود قبول كرديم و روز ششم ساعت 12راه افتاديم و نهارمون رو تو دليجام خورديم و شب ساعت 3ه رسيديم خونه و انقدر خسته بوديم كه تا ساعت دوازده فرداي اونروز خوابيده بوديم.ولي هيچ جا خونه خود آدم نميشه.روز يازدهم عيد هم رفتيم خونه دايي شهزاد اينا هم براي عيد ديدني و هم براي عيادت دايي شهزاد آخه كمي مريض بود.دايي شهزاد مهربون ايشالا هميشه سلامت باشي و سايه پر مهرت هميشه بالاي سر خانوادت باشه.

شکلک های محدثه

سيزده بدر هم با دايي بهزاد اينا و مامان جون اينا رفتيم بالاي تونل كه خيلي جاي با صفاييه و گردنه حيران ميمونه زير پاهات.سانلي و آيدين هم حسابي بازي كردن و از تپه هاي بلند بالا رفتن.نوروز امسال هم مثل سالهاي قبل خيلي خوش گذشت و اميدوارم سال 91 سالي خوب و پر از موفقيت و سلامتي براي همگان باشه.

شکلک های محدثه

اين دسته گل زيبا هم تقديم به ني ني وبلاگيها و همه دوستان خوبمون.

 شکلکهای جالب آروین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

بابای ملیسا
18 فروردین 91 14:36
سلام . وبلاگ ملیسا خانم با درد دل های پدر و دختری به روز شد . خوشحال میشیم با اومدنتون وبلاگمون رو نورانی و با نظراتتون پربارترش کنید . منتظر شما هستیم .


سلام ممنونم كه به ما سر زدين حتما"ميايم وبتون.
مامانی درسا
20 فروردین 91 1:33
مامان الناز حسابی خوش گذشته ها مخصوصا" به سانلی پرسنس خاله . همیشه خوش باشین
مامان تارا
20 فروردین 91 7:49
سلام به سانلي جون و الناز خانوم مامان گلش واااااي مسافرت به اصفهان خيلي خوش ميگذره جاي ما خالي عكساي جديد گذاشتيم منتظر حضور پرمهرتون هستيم
هدیه خدا
21 فروردین 91 13:07
ایشاله همیشه به سفروشادی. سانلی خانم عید شماهم مبارک.