سانلي و ماهيگيري
روز شنبه شهزاد دايي جون به خاطر جراحي تو بيمارستان بستري بود و من و سانلي هم ساعت يك داشتيم ميرفتيم خونه مامان جون كه سر راهمون رفتيم پيشش و تازه از اتاق عمل آورده بودنش و حالش خوب بود.شب هم به اتفاق بابايي و مامان جون وخاله فرشته رفتيم بيمارستان عيادت دايي جون كه حالش خوب بود ولي كمي درد داشت كه همش بهش مسكن تزريق ميكردن.فرداش هم مرخص شده بود و روز دوشنبه هم رفتيم خونشون كه خدا رو شكر حالش بهتربود و ميگفت روز به روز بهتر ميشم.انشالا به زودي حال دايي جون خوب بشه و هيچوقت مريض نشه.
سلامتي نعمت بزرگيه كه بعضي وقتها قدرشو نميدونيم.از خدا ميخوام به احترام فاطمه زهرا(س)كه اين روزها ايام فاطميه هست هيچ بنده اي مريض نشه و تمام مريضها شفا پيدا كنن.الهي آمين.
سانلي هم تو راه رفتن به بيمارستان قلاب و ماهي اسباب بازي ديد كه بابايي براش خريد.البته من نميذاشتم بخره چون خونه مون پر شده از اسباب بازي و ديگه براشون جا پيدا نميكنم و چند ماهي ميشد كه نميذاشتم بابايي براش اسباب بازي بخره.فكر كنم تو بازار عروسكي نباشه كه سانلي از اون نداشته باشه.البته همه اسباب بازيهاشو خودمون نخريدم بلكه خيلي هاشون رو خاله و دايي و عمه و ...و چند تايي شون رو هم مريم جون(دخترخاله من)زحمت كشيدن براش خريدن.چندماه پيش هم مريم جون از مشهد براي سانلي عروسك سوغاتي آورده بود كه موهاش بلنده و سانلي اون عروسك رو خيلي دوست داره و عاشق موهاي اون عروسكه و بهم ميگه مامان موهاي اين عروسك مثل موهاي خود مريم خانومه.بالاخره اون عروسك هميشه توي بغل سانليه و يه كريپس هم به موهاي عروسك ميزنه و ميگه اينطوري مثل مريم خانم ميشه.
اين هم عكسهاي سانلي جان موقع ماهيگيري در حمام خونمون
سانلي جونم فداي اون ژست گرفتنت بشم
هر روز صبح كه از خواب بيدار ميشي ميگي برم ماهيگيري و اين هم نتيجه اش
اينجا هم ميگه ماهي اي كه خاله فرشته دوست داره رو گرفتم.