خريد تنگ ماهي و...
دیروز با سانلی جونم دوتایی رفتیم بازار و تنگ ماهی و تخم مرغ رنگی و شمع و... خریدیم و کلی با هم گشتیم و حالشو بردیم البته هوا هم خیلی خوب بود و برای همین کلی پیاده توی بازار چرخیدیم.بعداز بازار هم مثل هر پنجشنبه دیگه رفتیم خونه مامان جون اینا.
از طرف خونه مامان جون اینا برای تنگمون ماهی هم میخریدیم که چهار تا ماهی خوشگل سه پر برداشتیم که به اصرار سانلی خانم یه ماهی سیاه هم خریدیم.وقتی تو خونه بهش گفتم مامان ماهی قرمز خوشگله چرا سیاه هم برداشتی گفت آخه این ماهی قرمزها عروسن این سیاهه هم دامادشون میشه.دیگه موندم چی بهش بگم.بعضی وقتا سانلی یه چیزهایی میگه که دیگه آدم نمیتونه جلوی خودشو بگیره و میزنه زیره خنده.
امروز هم که جمعه هست و تا حالا کار خاصی نکردیم و خونه تکونی اتاقها و پذیرایی تمام شده و کمی از کارهای آشپزخونه مونده که اونم ایشالا تمومش میکنم.البته سانلی جون هم خیلی تو خونه تکونی کمکم کرده و کشوها و کمدش رو هم خودش مرتب کرد.الهی که من فداش بشم.
سانلی جونم دیگه مثل قبل شلوغ نمیکنه و وقتی هم که اسباب بازیهاشو میریزه برای بازی بعد از بازی خودش جمعشون میکنه.
امروز هم قراره سه تایی بریم بازار.البته همه خریدهامون رو کردیم ولی میخوام واسه عیدی که آقا جون مهربونم زحمت کشیده و برای من و سانلی داده عیدی بخریم.ایشالا که خداوند سایه پدر و مادرمون رو از سرمون کم نکنه و همیشه سلامت و شاد باشن.
مامان جون و آقاجون خيلي دوستون داريم.