خاله بازي حتي نصف شب
ديشب سانلي جونم ساعت يك شب بعداز مسواك زدن دندونات نميخوابيدي و اخم كرده بودي.گفتم ماماني چي شده چرا نميخوابي؟گفتي ميخوام خاله بازي بكنيم.منم كه ديدم چاره اي ندارم قبول كردم وتا ساعت 2بازي كرديم وبعدا" خوابيدي.اين روزها همش دوست داري بازي كني وبهم ميگي مامان غذا درست نكن فقط بازي كنيم.منم سعي ميكنم زيادباتو بازي كنم.البته وقتي بابا خونه باشه با اون بازي ميكني و من راحت ميتونم به كارام برسم.
ديشب همچنين با زن عمو اينا رفتيم خونه دختر عموي بابايي كه از كربلا اومده بودن.شما هم با دخترشون نسيم ماهي ميگرفتين(ماهيها وقلاب اسباب بازي)وبازي ميكردين.
سانلي جون ايشالا قسمت بشه ما هم بريم كربلا زيارت سيدالشهدا.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی