چهارشنبه سوري خيلي خوش گذشت
ديروز عصر رفتيم بازار و بابايي براي خودش لباس خريد و بعد رفتيم خونه مامان بابايي براي تبريك چهارشنبه سوري و از اونجا هم اومديم خونه مامان جون ايناو بعد از ما شهزاد دايي جون اينا و بهزاد دايي جون اينا هم اومدن و رفتيم آتيش روشن كرديم و از روي آتيش پريديم.سانلي وآيدين هم كلي ذوق كرده بودن و بمب ميتركوندن البته به كمك بابايي.بعد از اون مثل هميشه غذاي چهارشنبه سوري مامان جون كه قرمه سبزي و ماهي دودي بود رو نوش جان كرديم.بعد از شام هم بهمن دايي اينا اومدن و تا ميتونستيم گل گفتيم و گل شنيديم و خنديديم.سانلي هم كه همش با آيدين دعوا ميكرد و هرچي آيدين ميگفت سانلي برعكس اونو ميگفت.نميدونم چرا سانلي بعضي موقع ها لجباز ميشه و هر چي هم بهش ميگم اينجوري نكن گوش نميكنه و حرف خودش رو ميزنه.سانلي بعد از رفتن آيدين اينا با عليرضا خمير بازي ميكرد و حسابي سرش گرم خمير بازي شده بود.ساعت 2 اومديم خونه و خيلي خسته ام آخه سانلي تو بازار خوابيده بود و من بغلش گرفته بودم ولي تا ميخواست باباش بغلش كنه از خواب بيدار ميشد و قبول نميكرد كه بغل بابايي بخوابه براي همين من بيچاره خيلي خسته شدم و كمر درد گرفتم خوب اينم از خوش شانسي باباييه ديگه. چهارشنبه سوري امسال هم مثل سالهاي قبل خيلي خوش گذشت.از خداي مهربون بخاطر سلامتي و دل شادي كه به همه ي ما داده بينهايت سپاسگزارم.
خدايا اين شادي در كنار هم بودن رو هيچوقت از ما نگير و همه اعضاي خانواده مان را سالم و شاد و خرم بگردان.الهي آمين
سلامتي نعمت بسيار بزرگي است خدايا خودت كمك كن تا هيچكس مريض نشه و به همه بيماران شفاي عاجل عنايت فرما.الهي آمين