سانلي عاشق سولمازجان و عليرضاجان
دیشب رفته بودیم خونه بهمن دایی اینا و تا میتونستی با علیرضاجون بازی کردی و نذاشتی بیچاره بخوابه آخه همیشه مدرسش سری صبح هست. ا ز صبح كه بهت گفته بودم امروز ميريم خونه دايي جون اينا همش ميگفتي مامان زود باش بريم و كلا"انقدر ميگفتي بريم كه من بيچاره كلافه شده بودم. موقع برگشتن هم که طبق معمول نمی اومدی و با وعده و وعید آوردیمت. توی راه خونه هم خوابت برد.البته تو تقصیری نداری چون خونمون راهش دوره و تا رسیدن به خونه خوابت میبره . خانواده بهمن دایی جون خیلی دوستون داریم. این سبد گل هم تقدیم مهربونیهای شما سولماز جون وعلیرضا جون انشالا همیشه سلامت و شاد باشین. ...
نویسنده :
مامان الناز
14:03